با نوشتن حالمان بهتر است....

اینجا باهم نوشتن، خواندن رو تمرین میکنیم

با نوشتن حالمان بهتر است....

اینجا باهم نوشتن، خواندن رو تمرین میکنیم

۱۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

به نام خالق زیبایی ها

امید دیدن تو

 

سپیده سر زده است با امید دیدن"تو"

دل بهار هم خوش است به باریدن"تو"

 

پر از نشان ظهورت شده تمام زمین

فقط بیا و فقط بیا و فقط بیا، همین!

__________________________________

شاعر: خانم فرهنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۰۶
امیر رضائی

به نام خالق قلم

تولد نور

 

 

خیال کن قرار است وظیفه‌ی محافظت از یک مجتمع مهم و بزرگ را به کسی بدهند،

آیا نباید ویژگی و قابلیت‌های آن فرد هم به همان اندازه بزرگ و خاص باشد؟

 

و اما فردی که انتخاب می‌شود هم  باید هزینه‌هایی بدهد تا بهترین عملکرد را داشته باشد؛ وقتش، خوشی‌هایش و گاهی حتی جانش را در این راه قربانی کند.

 

حال داستانی را بخاطر بیاور که بهترین و باقابلیت‌ترین انسان روی زمین برای محافظت از چیزی، «بزرگ‌ترین» هزینه‌ها را بدهد، اولین سوالی که به ذهن می‌رسد این است که مگر آن «چیز» چقدر با عظمت بوده؟

 

«امام حسین(ع)» فرمود:«من برای طلب اصلاح در امت جدم حرکت کردم...»

و این اشرف مخلوقات «انسان»چقدر عزیز است که خداوند برای تعالی روح  و حفظ مسیر درست زندگی‌ او، بهترین آفریده‌اش را برای پاسداری از مظاهر و نشانه‌های اسلام و حمایت از مردم ستم دیده به میدان روانه می‌کند و هزینه‌ای چون به خون غلطیدن او و خاندان پیامبر و فدا شدن فاضل‌ترین اصحاب و مردم آن زمان پرداخته می‌شود.

 

و چه عزیز بنده‌‌ایست«حسین(ع)»

و  زادروزش چه بسیار الطاف و برکاتی برای اهل زمین دارد

تولدش با تمام جان گرامی باد.

____________________________________________

نویسنده: خ نادمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۵۱
امیر رضائی

به نام خالق قلم

آخرین فرستاده

 

زندگی زنبورها یا مورچه‌ها با آن همه جمعیت و البته عدم آشفتگی، دنیای شگفت‌انگیزی است.

هیچ‌کدام به دنبال جایگاه دیگری نیستند و همه آن ها، بدون کم ترین ظلم و آسیب در حق یکدیگر، وظیفه اش را از روی «غریزه» انجام می‌دهند.

پس چرا انسان هرگاه به حال خود رها شود و هر چقدر قدرت و امکانات و علمش بیشتر می‌شود، ظلم و تبعیض و گرفتن آزادی زیر دستان، برایش آسان‌تر می‌گردد.

شاید وجود « اختیار» مسبب این همه آشفتگی است.

اما به راستی آن که خالق نظم کوچک ‌ترین موجودات است، برای زندگی برترین آفریده‌اش راه حلی را تدبیر نکرده است؟!

 

شاید انسان‌هایی چون «نوح» آمدند تا مظهر حمایت از محرومین و پابرهنگان باشند؛

چون «ابراهیمی» آمد تا صبر و حلم را به جهانیان نشان دهد.

«موسی» آمد تا مردم بدانند ایستادن در برابر قوی‌ترین ظالمان هم امکان پذیر است.

«عیسی» آمد تا خدمت به مردم و اخلاق نیک دوباره متولد شود.

و اما«محمد» آخرین فرستاده‌ی آسمان،مجموعه‌ی تمام صفات پیامبران و انسان‌های بزرگ از ابتدای آفرینش، آمد تا ارواح و اجسام بشر را از ظلمت رها کند و به مقام حقیقی‌اش، که جانشین خدا در زمین شدن است، برساند.

_____________________________________________

نویسنده: خانم نادمی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۳۹
امیر رضائی

به نام خالق قلم

خانواده ی آسمانی

 

خانواده‌ی آدم، حوا بود و هابیل و قابیل.

اصلا ما انسان‌ها روزی همه یک خانواده بودیم اما گمان می‌کنم زمانی که قابیل، هابیل را کشت؛ فراموش کردیم  برادرها و خواهرهایی هستیم که باید مانند خانواده تنی‌مان، یکدیگر را دوست بداریم و مصلحت اندیش هم باشیم.

بعد از آدم، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی ها آمدند تا به یادمان بیاورند ما همان روح واحدیم که تنها لیاقت چون هابیل شدن را داریم و حتی برتر از هابیل.

مبعث «محمد(ص)» یعنی کامل‌ترین راهنمایی برای رسیدن به مسیر برادری‌مان، برای رهایی دنیا از ظلم و زورگویی و برتری‌جویی قابیل‌ها، و دمیده شدن دوباره روح عدالت و برادری در کالبد انسان.

_________________________________________

نویسنده: خانم نادمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۰۸
امیر رضائی

به نام خالق قلم

رستاخیز انسانیت

 

بلندترین و زیباترین فریادها را از زبان آزادی‌خواهان شنیدم.

عاشق فلسفه‌ای هستم که اثبات می‌کند انسان نمی‌تواند برده باشد، بلکه جهان درخدمت انسان است.

قلبم گواهی می‌دهد تنور جنگ نباید داغ باشد، جهان نباید بازیچه‌ی غرور خودکامگان شود و قوی و ثروتمند و فقیر و ضعیف هیچ‌کدام برتر از دیگری نیستند.

من شیفته‌ی نوری هستم که در ظلمات ظلم، برگزیده شد تا مظهر و راهنمای آزادی خواهان جهان شود و سرچشمه‌ی برابری و برادری و عدالت را به تن خشکیده‌ی زمین، برگرداند.

 

«ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد»

----------------------------------------------------------------------------

نویسنده: خانم نادمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۸:۱۶
امیر رضائی

به نام خالق قلم

دیدار فرمانده

 

خسته از عملیات نه چندان رضایت بخش و با سر و روی خاک و گلی، گوشه ای مشغول استراحت بودیم.

  چند دقیقه بعد حاجی با آن روی همیشه شاد و مهربانش، بسمت ما دوید و ما را به مهمانی دعوت کرد.

 آن هم به سنگر تصرف شده فرماندهی عراقی ها در شلمچه!

یک سنگر بتنی مجهز و مجلل زیرزمینی مبلمانی!

حاجی از جاسم (رزمنده کویتی‌الاصل ما) که روی زمین با بی سیم مشغول شنود فرکانس‌های عراقی‌ها بود، پرسید:

از ماهرعبدالرشید چه خبر؟

جاسم با دیدن ما، سلامی کرد و گفت:

سه شب هست خواب و خوراک نداره، داره نیروهاش رو آماده میکنه تا عقب نشینی کنن.

اخم شیطنت آمیزی به ابروهای پرپشت حاجی آمد و برخلاف مخالفت های حاجی به لو دادن شنودها، جاسم به بیسم چی عراقی گفت:

قال الحسین الخرازی...

بی توجه به آشوبی که آن سوی خط برای عراقی ها، اتفاق افتاده بود.

 جاسم ادامه داد:

همه خطهای تو را همراه با سنگرهای مجهز نونی تو را گرفتیم. هیچ مانعی جلوی ما نیست؛ میخواهیم تو را ببینم!

برخلاف تهدیدهای ماهر عبدالرشید به قطع دست دیگر، حاجی با خونسردی تمام، قرار وعده دیدار در میدان شهر بصره را داد!

آن شب بااینکه جای ما امن بود،عراقی ها بی مهابا برمنطقه ما آتش می ریختند.

فردای آن صبح، جریان این کار را از حاجی سوال کردیم. لبخندی زد و گفت:

  • نیرو و امکانات کافی نداشتیم. خواستم با تحریک آنها حداقل به اندازه یک هفته عملیات، مهمات خود را هدر بدهند!

وآن فرمانده دلاور ایرانیکسی نبود، جز حاج حسین خرازی....

  ______________________________________________

نویسنده : خانم طاهری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۶:۲۱
امیر رضائی

به نام خالق زیبایی ها

قاب عکس

 

 

وقتی بی بی روی رختخواب بود، همه دورش جمع شده بودند.

 اون چشم می گردوند.

 انگار دنبال چیزی بود ولی حرف نمی زد.

 من اومدم جلو گفتم بی بی دنبال عکسش هستی؟!

-حرفی نزد. عکس رو که گذاشتم تو بغلش دیدم لباش تکون میخوره همه گفتن: ساکت، بی بی میخواد حرف بزنه.

- بگو بی بی، به ما بگو.

 خیلی عجیب بود بی بی که حرف نمی توانست بزنه، اما وقتی که

 قاب عکس اومد تو بغلش، لباش گرم شدن وکلمات تیکه تیکه و با لکنت می گفت.

 من جمعیت را کنار زدم وگوشم را نزدیک دهانش بردم...

شنیدم که می گفت: خرم آن روز کزین منزل ویران بروم.

-حسین مادر دارم میام پیشت بالاخره دوباره می بینمت.

بی بی با هن هن کردن این رو گفت وچشماش رو بست.

زندگی با بوی خوش مادربزرگ خداحافظی کرد.

__________________________________________

نویسنده: خانم غلیم زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۵:۲۴
امیر رضائی

به نام خالق زیبایی ها

ساحل امن

 

تو کشتی نجات عالم در گِل نشسته ای آقا

تو مرهم دل هر دل شکسته ای آقا

دوباره آمده ام تا بگویمت این راز

فروخته ام متاع دل و خریده ام نیاز

خریده ام آنچه باید تو را به من بدهد

همان چیز که به یعقوب عَطر پیرهن بدهد

تمام عمر و جوانی بگیر، مرا بخر

نداشتم چیزی در خور شما بهتر

گدایی در این خانه را بده لطفا

که دور از نگه ات، غرق می شوم حتما

بیا و ناخدای قلب کوچک ما باش

بیا و ساحل اَمن دِلَم، چو دریا باش

بگیر چشم مرا چون چراغ راه تویی

بگیر پای مرا چون که پای راه تویی

بگیر از تن و جانم هر آنچه می‌گیرد

تو را ز من، که دلم بی تو سخت می گیرد

نشان بده که چگونه به راهتان آیم

ز پشت ظلمت خود، به نگاهِ تان آیم

تمام عمر بس است مرا یک دعای خیر شما

نمی‌خرد دل ما را کسی به غیر شما

___________________________________________

شاعر: خانم فرهنگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۴۱
امیر رضائی

به نام خالق زیبایی ها

دوست داشتنی ترین دوست

 

هیچ لذتی بالاتر ازاین نیست که یقین دارم مرا دوستم دارید.

درک دوست داشتن تان فقط آسمان می خواهد، حتی بدون بال هم از شوق داشتن تان    پرواز می کنم.

داشتنی شیرین تر از قند، دوست داشتنی "أحلی من العسل".

شبیه فتح قله می‌مانید! حس قدرت می‌دهد دوست داشتن تان. حس داشتن بزرگترین          پناه گاه عالم.

من برای اندیشیدن به شما

برای دوست داشتن شما

به خودم نگاه نمی‌کنم، به دل پُر و دستهای خالی ام نمی نگرم.

به مهربانی تان می اندیشم.

به عشقی که به من دارید.

به مهری که در دل کوچکم کاشته اید.

به قدیمی ترین و مهربان ترین رفیق تمام عالم نگاه می‌کنم.

این که هر دم به یادم هستید و هر لحظه نگران من.

_________________________________

نویسنده: خانم فرهنگی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۳۶
امیر رضائی

به نام خالق قلم

خنده ی مصنوعی

 

 

 

کاش لبخندتان را می شد به یادگار نگه داشت.

تا ما امروز می توانستیم از آن برای صیقل دادن روح مان استفاده کنیم .

حجم لبخندهایتان را تقویم نتوانست به دوش بکشد،  برای همین چیزی نصیب ما نشد.

سهم ما آسمانی شد که میگوید همه جا یه رنگ است.

اما زیر آسمان،  شما رنگ دیگری داشتید.

حالا چرا اینقدر به هم نزدیک عکس گرفتید؟؟

مگر نباید فاصله ی اجتماعی رو رعایت کرد؟؟

امان از دست شما ها که پرتکل ها رو زیر پا گذاشتید

عجیبه مگه با شما نیستم ؟؟

چرا جواب نمیدین؟؟

آهان تازه یادم اومد، آن جا فضا ش فرق داره، اصلا مگه میشه جایی که محل پرواز فرشته ها است ، را آلودگی بگیره...

اصلا قانون پیش شما با قانون ما زمینی ها فرق داره.

شما خودتون قانون را نوشتین، اما نه باجوهر، بلکه با خونتون.

نمیدونم صدام رو میشنوید یا نه آخه آسمون ما رو غبار گرفته شاید صدا درست نرسه .

اینجا صدای خنده های شما را کم داره و ما خیلی وقته که مصنوعی میخندیم .

________________________________________________________________________________________________

نویسنده: خانم غلیم زاده

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۴۸
امیر رضائی