نامه ای به فرزندم!
به نام خالق قلم
نامه ای به فرزندم!
فرزند عزیزم سلام
امروز حالت چطور است؟
از خدا برایم بخواه که همیشه نگاهش به زندگیم باشد و هیچگاه رهایم نکند.
فرزند عزیزتر از جانم، چند جمله ای با تو حرف داشتم...
شاید از من گله یا ناراحتی داشته باشی و برایت سوال شده باشد که چرا عمرت آنقدر کوتاه بود و نتوانستی از کودکیت لذت ببری.
جان پدر! این دنیا ارزش معصومیت و پاکی کودکانه ی تو را ندارد و من قبل از تو قدم به این جهان گذاشتم تا جایی مناسب با مراحل رشد تو پیدا کنم و برایت امنیت ، آرامش و آسایش فراهم کنم.
اما عمر پدر؛ این دنیا خیلی بی وفا تر و آلوده تر از آن است که پاکی ها و زلالی های تو را تاریک و غرق در نا برابری ها کند.
اینجا کسی وجود دارد که او را می شناسی و همچنان هم، از او متنفری.
اما باید بدانی چه کارها که نکرده و بشر را به چه سختی هایی نکشیده.
شیطان اینجا خودنمایی ها می کند و وقتی ما به این دنیا می آییم از همان اول، از هر راهی شده تلاش می کند آن محبت و علاقه ای که به خدای زیبا داریم را به دشمنی و نا پاکی تبدیل کند.
بابا جانم، می دانی هیچ پدری برای فرزندش سرانجام تاریک و تلخی نمی خواهد.
ولی دنیا واقعا ارزش ندارد و تو چه زیبا این را فهمیدی و ما را ترک نمودی.
روزی بر خواهی گشت و من تا ابد درکنارت خواهم بود.
تو روشنی و مهربانی رو دوباره به من نشان بده.
_____________________________________________
نویسنده: روزبه ساعتچی