با نوشتن حالمان بهتر است....

اینجا باهم نوشتن، خواندن رو تمرین میکنیم

با نوشتن حالمان بهتر است....

اینجا باهم نوشتن، خواندن رو تمرین میکنیم

۵ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

به نام روح بخش بزرگ

خسته جسم یا روح

 

 

یه وقت هایی که خسته میشم. انگار فشار خیلی زیادی رو تحمل می کنم. گاهی وقت ها خستگی من ناشی از جسم و گاهی وقت ها خستگی من از روح هست. ولی مهمترین نکته اینه که همیشه خستگی  روح برای من آزار دهنده تر از سختی جسم هست. وقتی جسمم خسته میشه معمولا چند روز که به خودم فشار جسمی نیارم  خوب میشه اما امان از خستگی روحی. بزارین اول خستگی روحی رو تعریف کنم، وقتی که حال و حوصله هیچ کاری رو ندارین و دوست دارین تنهای تنها باشید.

هیچ چیزی شما رو خوشحال نمی کنه و چیزی  هم تاثیری زیاد تو غمگین شدن تون نداره. دوست دارین خودتون باشین و افکار خودتون.

هیچ برنامه یا فیلمی هم برای شما جذاب نیست. شاید خیلی ها فکر کنن به این حالت میگن افسردگی، من هم روانشناس یا متخصص نیستم اما میدونم که کسی که افسرده باشه چیزی فراتر از گفته ها و نشانه هایی که گفتم باید باشه.

حالا که  خستگی روحی رو تعریف کردم برم سراغ اینکه تعریف خودم از چرایی این موضوع بگم.

به نظر من این که ما در ماه یا چندین هفته به در میون چنین حالی بهمون دست میده نشونه خداست. شاید جمله عجیبه گفته باشم اما یک بار دیگه به تمام نشانه ها و صحبت هایی که درباره خستگی روحی گفتم   دقت کنید، همه ی این ها نشانه ای از اینه که ما هر چند وقت یک بار به خودمون برمیگردیم. به فطرت دائمی مون.

واقعا از این زندگی چه چیزهایی میخوایم. پول، خونه، خانواده، ماشین، لوازم زندگی همه و همه برای چندین لحظه مثل یک ناشناس میشند و ما میمونیم و یه تنهایی و   یک سوال مهم بزرگ.

من چی میخواهم از این زندگی؟

________________________________________________________________________________

امیر رضایی 24 آذر 1400

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۰ ، ۱۲:۳۲
امیر رضائی

به نام خالق زیبایی ها

کدام زندگی؟

 

همیشه با خودم فکر می کنم زندگی کدام فرد از همه بهتره؟

 البته منظورم مادیات نیست، نه اینکه مادیات مهم نباشه، اتفاقا توی این دوره زمونه همه چیز را  با پول میشه خرید حتی احترام. کار به درستی و غلطی اش ندارم کاری هم به این که چرا اینجوریه هست ندارم اما منظور من از زندگی چیزی فراتر از این هاست.

 تا حالا با خودتون فکر کردین افرادی که نامشان در این دنیا ماندگار شده  چه کاری کردند؟

نیک ویچ آچیچ سخنران انگیزشی که به  سخنران بی دست و پا مشهوره یه جمله خیلی معروفی داره که میگه خدا برای تک تک ما یه نقشه خاص داره.

من فکر میکنم راز سوال اول من توی این جمله باشه. یه بار دیگه به افرادی که در ذهن همه ما ماندگار شدن فکر کنیم.

آیا این ها کسی نبودن که وقتی در دنیا بودن اون کاری که براش به دنیا اومدن رو کامل انجام دادن؟

اما آیا همه شناخته شده هستند؟  شاید خیلی از آدم های بزرگ هم شناخته نشده باشند اما کار خودشون رو به زیبایی و با کمال انجام دادن.

مثلا مادر ادیسون وقتی نامه مدرسه را دید که نوشته بود بچه ی شما کودن است و نباید به مدرسه بیاید او  نامه را این طور خواند:

"فرزند شما نابغه و باهوش است و مدرسه‌ ما توان آموزش به فرزندتان را به خاطر داشتن هوش بالا ندارد.

شما باید شخصاً خودتان به او آموزش دهید"

و بعد ها ادیسون نابغه ای شد که خود میگفت کودنی بود که توسط مادرش نابغه شد.

حقیقتش به نظر من در این داستان ادیسون و مادرش  قهرمان و نابغه  واقعی  مادر اوست.

امیدوارم همه ی ما روزی به این برسیم که بفهمیم نقشه و طرح خدا برای ما چه بوده.

__________________________________________________________________

امیر رضایی -22 آذر 1400

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۰۷
امیر رضائی

به نام حضرت دوست

شاید کمی دیر تر

همیشه با خودم میگم کمی صبور تر باش

امان از عجله برای رسیدن به چیزی!!

دقیقا روحیه من اینجوریه

نمیدونم بقیه هم مثل من هستن یا نه اما من به شدت می خوام زودتر به چیزی که میخوام برسم

حقیقتش توی این عجول بودن خیلی وقت ها ضربه هم خوردم. یادمه یه بار برای اجاره ی یه مغازه

اینقدر عجله کردم که اصلا قکر نکردم  که این پولی که دارم از پدرم قرض کردم و باید مواظب باشم خرج نشه. اما کو گوش شنوا، من بودم عجول بودن درباره اینکه خودم رو به هر قیمتی شده به اون مغازه برسونم.

غافل از اینکه دیگه قرار نبود پول من برگرده و آخرش هم شرمنده شدم.

یه چیز جالب هم این بود با این که با عجله به اون اجاره مغازه برسم باز هم  عجله کردم برای پول در آوردن تو جای دیگه مغازه رو رها کردم.

 

سال ها گذشت اما اتفاقات تلخ یک درس بزرگ برای من داشت. چیزهای خوب یک شب بوجود  نمیاد. باید صبر کنم رمز کار همینه. باید بدونم دقیقا بار ها بارها شکست میخورم اما نباید دست از تلاش بر دارم.

اما خب سخته به همین راحتی ها نیست به قول جمله ی معروف ما انسان ها همیشه عجول هستیم.

شما چقدر تو زندگی خودتون عجله می کنید؟

___________________________________________________________________

نویسنده: امیر رضایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۱۱:۲۷
امیر رضائی

به نام رفیق بی همتا

کمی بیشتر به دنیای خودمون نگاه کنیم

 

کتابی میخوندم که سقراط در دوران خودش چقدر با مردم درباره عقاید و تفکراتشان صحبت می کرد.

میگفتن سقراط بعد از شکایت مردم شهر آتن به اعدام محکوم شد. حقیقتش جرم سقراط به چالش کشوندن عقاید مردم بود.

 اما مردم  می گفتن سقراط اون ها رو از   آیین پدرانشان  دور میکنه. 

حالا کاری نداریم داستان از کجا شروع شد و به کجا رسید  اما این نکته خیلی مهمه اینه که ما با خودمون فکر کنیم  داریم کجا می ریم ؟

خیلی ها روز ها و شب ها به دنبال آرزوی خودشون رفتن و آخرش  فهمیدن که خبری نیست.

تازه بعد از سال ها با خودشون روبرو شدن که واقعا من چی میخواستن از این زندگی؟

حقیقتش رو بخواین خودم هم روزها مدام به این فکر می کنم آیا راه زندگی من درسته؟

من رو به هدفی که در نظر دارم می رسونه؟

اصلا هدفی که گذاشتم درسته؟

یادم میاد بچه که بودم بیش از اندازه  دنبال خرید کنسول بازی بودم و وقتی که به دست آوردمش بعد از چند روز هیچ معنایی برام نداشت .

میترسم هنوز هم خواسته های من بچه گانه باشه؟

خواستم بگم خودمم هنوز تکلیفم با خودم مشخص نیست و قرار نیست برای کسی نسخه بپیچم.

فقط خواستم بگم بیشتر  مواظب هدف ها و تلاش هامون باشیم چون ما یک بار بیشتر به این زندگی نمیایم.

__________________________________________________________________________________

امیر رضایی 16 آذر 1400

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۰:۲۹
امیر رضائی

به نام حضرت دوست

 

تا حالا به ضرب آهنگ زندگی خودمون فکر کردیم؟

بزارین با یک مثال توضیح بدم. من اکثر اوقات با مترو سرکار میرم. همیشه برای من توی مترو یک مسیر مشخصی  وجود دارد. چند روز پیش وقتی از خونه به ایستگاه مترو رسیدم و منتظر قطار شدم  زمانش  از اون چیزی که همیشه منتظر بودم بیشتر شد. حدود بیست دقیقه ای منتظر بودم.

عجیب بود، تا به حال انتظار چنین چیزی رو نداشتم. معمولا طولانی ترین زمان انتظار من ده دقیقه بود. در کمال ناباوری بعد از سی  دقیقه قطار رسید. سوار قطار شدم و بعد از رسیدن به ایستگاهی که باید خط عوض کنم بازهم متوجه شرایط عجیبی شدم. سکوی قطار مملو از جمعیت منتظر قطار بود. با رسیدن قطار مسئولان گفتن مسافرین سوار نشن و قطار بعدی هم  باز همین طور بود. اوضاع اصلا خوب نبود، شلوغی و سروصدای مردم دقیقه به دقیقه بیشتر میشد.

کم کم نفس کشیدن هم سخت تر می شد. مسئولین با عجله به این طرف و آن طرف میرفتن و مردم هم با اعتراض به عملکرد آن ها خواستار برطرف کردن مشکل بودن .

خلاصه بعد از گذشت نیم ساعتی همه ی مردم را سوار یک قطار دیگری کرده تا به ایستگاه دیگری ببرند.

من هم راهی که معمولا یک ساعت تا به محل کار می آمدم را دوساعت آمدم.

خلاصه خواستم بگم هیچ وقت فکر نمیکردم چند اتفاق کوچیک در جای دیگر چقدر میتونه روی کار من تاثیر بزاره. معمولا هیچ وقت به این فکر نکردم که چه چیزهایی سر جای خودشون هستن تا ضرب آهنگ زندگی من بهم نخورد. امیدوارم در تمام لحظات زندگی و دیگر جاها نیز این اتفاق را بیاد بیاورم.

 

شما چه ضرب آهنگی از زندگی خودتون رو میشناسید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۰ ، ۰۹:۵۶
امیر رضائی